برای دخترانم
سلام به جگرگوشگانم عارفه سادات و فاطمه سادات
سلام به میوه های باغ زندگی و گل های معطر بوستان عمرم
هشت ماه و هشت روز است که ما نیز چون خانواده های دیگر عزیزان دربند براثر وسوسه های شیطانی که انسان های ضعیف و زبون را فریفته و آنان را درگیر دسیسه ها و نیرنگ هایی زشت و پلشت کرده، دچار بلیه ای سخت شده ایم: غیبت پدر از جمع گرم خانواده
سلام به میوه های باغ زندگی و گل های معطر بوستان عمرم
هشت ماه و هشت روز است که ما نیز چون خانواده های دیگر عزیزان دربند براثر وسوسه های شیطانی که انسان های ضعیف و زبون را فریفته و آنان را درگیر دسیسه ها و نیرنگ هایی زشت و پلشت کرده، دچار بلیه ای سخت شده ایم: غیبت پدر از جمع گرم خانواده
.
بازار تهران، یادآوری ایام گذشته و دیدار دکتر رمضانزاده با پدر
بعد از حدود نیم ساعت گشتن و پیدا نکردن هیچ جائی برای پارک، با توجه به این مشکل که پلاک ماشین هم فرد نبود و از بزرگراه رسالت به پائین نمی شد رفت، با کلی مصیبت ماشین رو بالاخره تونستم توی خیابون ظفر پارک کنم و پیاده عازم ایستگاه دکتر شریعتی مترو و از اونجا برای انجام دادن کارهای مربوط به امروزم راهی شم.
یک شباهتی بین من و همسرم وجود داره که از پیش از ازدواج هم وجود داشته و ربطی به حال نداره و اونهم علاقه به محیط بازار تهرانه. یادم هست در گذشته که تهران بودیم، با موتور رکسی که آقا هادی داشت، همیشه در وقتهای خالی سری به بازار تهران می زدیم و از قدم زدن در محیط خاصش لذت می بردیم. البته الآن دیگه اون لذت برای من به اون شکل قدیم، مفهوم نداره ولی هنوز هم از دیدن مغازه های قرار گرفته در یک بافت کاملاً سنتی حس خوبی بهم دست می ده و این احساس لذت بخش با ورود به مسجد بازار، به اوج خودش می رسه. این مقدمه برای این بود که با همسرم در مترو و در ایستگاه هفت تیر خداحافظی کردم و ایشون مسیرش رو تا بازار تهران طی کرد تا دو-سه ساعتی که من گرفتار کار هستم رو به شکلی پر کنه.
قرارهای کاری من سر ساعت معین انجام شد و با یک تماس تلفنی متوجه شدم که توفیق اجباری نصیب من شده و باید به بازار تهران برم.
شلوغی مترو کمی باعث فشارهای جسمی شدید می شه و البته گاهی هم برای شکستن قولنج خوبه و با این فکر که ممکنه این همه فشار ناشی از حضور جمعیت در مترو هم خوشایند و مفید باشه، وارد ایستگاه پانزده خرداد شدم و وقتی که دیدم تقریباً مترو در اون ایستگاه خالی شد، بیشتر متوجه شدم که داریم به شب عید نزدیک می شیم.
همسرم به شدت ناراحت بود که به واسطه شلوغی بیش از حد نتونسته از دربهای اصلی وارد بشه و من هم با دیدن صحنه های ورود و خروج که تقریباً به تونلی مملو از انسان شبیه بود، تلاش کردم این موضوع رو جا بندازم که کلاً کار خوبی کرده و وارد نشده.
به هر صورت تلاش کردیم کارهامون رو در همون قسمت های بیرونی و تو میدون ارک تموم کنیم و باز با مترو به سمت ماشین برگردیم و این کار رو کردیم و بعد از یک سفر یک روز و نیمه، حدود ساعت سه، تهران رو به مقصد قم ترک کردیم.
آقا مصطفی تماسی تلفنی داشت و گفت که دکتر رمضانزاده برای دیدن پدر به منزل رفتن و از این موضوع هم خوشحال شدم. ظاهراً یک مشکل قضائی در قم از قبلها داشتن که برای پیگیری و مختومه کردنش سری به اینجا زده بودن.
تا فردا صبح که برای درس به دفتر خواهم رفت.
بخشيدن عطاي سياست به لقايش
افزایش فضای تهمت و افترا در عرصه سیاسی کشور مساله جدیدی نیست همچنانکه این مساله همواره دامنگیر ایران بوده؛ در این میان فراز و فرودهایی داشته به گونه ای که در ایام انتخابات شدیدتر شده است همچنانکه در انتخابات ریاست جمهوری دهم شاهد بودیم که چگونه تهمت های زیادی به دلسوزان نظام زده شد.
این فضا در کشورهای توسعه نیافته بیشتر دیده می شود زیرا در این کشورها فعالیت سیاسی به صورت قانونمند نهادینه نشده و از همین رو فعالان عرصه سیاسی برای نیل به قدرت، از هر ابزاری بهره می گیرند. حتی اگر این ابزار، انتساب غیر اخلاقی به کسانی باشد که سالها برای این نظام زحمت کشیدند.
این فضا، عرصه را برای فعالیت افرادی که بدنبال اهداف بلند مدت در کشور خود هستند و به توسعه و تعالی کشور می اندیشند، تنگ می کند. به ترتیبی که بسیاری ترجیح می دهند فضا را ترک کنند تا مورد تهمت و افترا قرار نگیرند و عطای فعالیت سیاسی را به لقای آن می بخشند.
البته در جریان این برخوردها که رقبای سیاسی برای حذف به کار می گیرند، بسیاری ظرفیت تحمل تهمت و افترا را ندارند و از عرصه حذف می شوند اما در این میان عده ای که ظرفیت بالاتری دارند در عرصه باقی می مانند و وجود همین رویکرد سبب می شود که روند توسعه یافتگی کشور کند شود.
این فضا، هزینه فعالیت سیاسی را افزایش می دهد و عرصه را برای فعالیت سازنده در کشوری که از فقدان این فعالیت ها در رنج است، تنگ می کند بنابراین باید این فضا را از بین برد تا فعالیت سیاسی، کم هزینه شود و فضای سیاسی به حضور یک گروه خاص محدود نشود.
اگر فضای اطلاع رسانی از آزادی برخوردار شود و مطبوعات بتوانند بدون محدودیت به فعالیت خود ادامه دهند می توان امیدوار بود که این رویکرد اصلاح شود اما در این میان مسئولان قوه قضائیه اگر برخورد قاطعی انجام دهند تهمت و افترا در فضای جامعه کمرنگ تر می شود.
سعید سمبل مظلومیت
اتاق جلویی خانه ما اتاق کوچیکی است رو به روی خیابان ستار خان. جوری که همان طور که نشسته ای می شود حرکت ماشینها و آدمها را توی پیاده رو دید. سمت چپش قفسه ای است که من کتابهایم را توی آن می چینم. یادمه سعید آنجا نشسته بود و با هم در حال گوش دادن به صحبتهای برحرارت دوست مشترک دیگری بودیم. دوست من خیلی داشت تند می رفت. صحبت های دوست من که تمام شد سعید گفت البته ما هنوز اصلاحطلب هستیم و در چهار چوب نظام و قانون اساسی می خواهیم فعالیت کنیم. دوست من با تعجب و کمی ناراحتی به سعید نگاه کرد و گفت نه مثل اینکه بازداشت روت اثر نداشته باید یک بار دیگه بگیرنت تا آدم بشی.
شاید به خاطر اینکه سعید همچنان به مشی اصلاحی امیدوار بود باید دوباره بازداشت می شد تا مانند دوست من، از اصلاح نا امید شود. سعید دوست مهربانی است که کمتر کسی است که در ستادها و فعالیت های جمعی اصلاح طلبان فعال باشد و او را نشناسد. پیگیری و تلاش ویژگی بارز سعید است بخاطر همین بود که وقتی سعید برای کاری کمک می کرد انگار صد نفر حامی اضافه شده بودند. البته احساسات سعید باعث شده بود که همه روابط را آمیخته با دوستی ها کنند و شاید هم رمز موفقیت سعید در همین بود.
No comments:
Post a Comment