Friday, April 1, 2011

داستان

مامور مخفی یک سرویس اطلاعاتی در یک کشوری مثلا اکوادور بود که قصد نفوذ داشت
نه عقل و بینش کافی داشت
نه تخصص حرفه ای
تازه به کاهدان زده بود
و چون به عنوان نظافتچی  وارد شده بود
حالا حالا ها بدبختی داشت
بدتر اینکه بقیه که میشناختنش
از این فرصت برای سواری استفاده میکردند
تا کمی بخندند
در حالیکه باید گریه میکردند بر این ماجراها
نفوذ اینجوری
مثل وارد شدن یک کوماندوی با تجربه
به یک رستوران
از طریق لوله فاضلاب اصلی رستوران است
آن هم ظرف مدتی طولانی

No comments: