در نهضت امام خمینی و به خصوص در مراحل پایانی که مقبولیت آن از سطح نخبگان مذهبی و روحانیون به سطح عمومی مردم گسترش یافته بود، شاهد شکل گیری یک جبهه متنوع و از جهاتی متناقض در برابر شاه بودیم. محمد رضا شاه در طول سی و اندی سال حکومتش بر ایران، گروههای سیاسی و اجتماعی و مذهبی متنوعی را ناراضی کرده بود و به همین دلیل مخالفت های متنوعی را برانگیخته بود و به دلیل قدرت نظامی (که خود بزرگ ارتشتاران و فرمانده کل قوا بود) و سیستم مخوف امنیتی اش( که با خودش هماهنگ بود و خارج از قدرت نخست وزیر) و به اعتبار پول نفت اش، گوش شنوایی نداشت و به نخبگان مذهبی و سیاسی و اجتماعی و تذکرات آنان وقعی نمی گذاشت
محمد رضا شاه با سانسور و فشار بر مطبوعات و کنترل انحصاری رادیو تلویزیون ملی ایران، سعی می کرد که افکار عمومی را کنترل کند و یا لااقل از روشنگری و تجمیع حس مخالفت با شاه جلوگیری کند و از ظهور شبکه ارتباطی مساجد و هیئت ها و رسانه ای به نام رادیو وپیام های صوتی ضبط شده بر روی نوار کاست غافل بود
وی با جمع کردن بساط احزاب و محدود کردن عرصه به دو حزب فرمایشی و در نهایت یک حزب وفادار به شاه، راه دیکتاتوری و تمرکز سیاسی را با شتاب طی کرد، بدون آنکه به زیرساخت های تنوع گرا و جریانات اجتماعی رو به رشد و شرایط جهانی و الزامات آنها توجه کرده باشد
شاهی که بر اساس قانون اساسی مشروطه، مظهر وفاق و وحدت ملت می بایست باشد و به عنوان شخص غیرمسئول در امور اجرایی دخالت نکند تا مرجع حل اختلافات در سطح ملی باشد، عملا طرف اصلی درگیری و دعوا با نخبگان و خواص مذهبی و سیاسی و اجتماعی و به دنبال آنان، اکثریت قاطع ملت شد
شاه تلاش کرد به کمک دربار و دست آموزان دربار، اقتصاد و سیاست و جامعه را تحت کنترل خود قرار دارد و وفاداری به شاه را جایگزین عقلانیت و منافع ملی کند
وی با نقش پر رنگی که در همه جا برای خود و تشکیلات منتسب به خودش تعریف کرد، مستقیما مسئول اصلی امور کشور وهدف اعتراضات شد
اعتراض جمعی نیروهای اجتماعی و به دنبال آنها نیروهای سیاسی، که از پانزده خرداد رنگ و بوی مذهبی تر نیز گرفته بود، مبنایی برای تشکیل جبهه اعتراضی شد که تمامی مخالفان شاه، حتی مخالفان غیرمذهبی یا ضد مذهبی را دور هم جمع کرد
حکومت شاه متقابلا، به جای پذیرش نقش خودش در ایجاد جبهه متنوع مخالفان، به فرافکنی و تبلیغات دروغین پرداخت. در واقع رفتار رژیم محمدرضا شاه بود که همه جریانات اصلی و مطرح را به مبارزه طلبیده و به مخالف تبدیل کرده بود
جبهه گسترده ای از مخالفان چپ گرا( کمونیست های مائوئیست و کنفدراسیون دانشجویان خارج کشور و کمونیست های استالینیست و لنینیست طرفدار روسیه و چین و غیر آن) تا احزاب راست گرا(چون جبهه ملی و احزاب وطن پرست) و گروههای ضد مذهب و غیر مذهبی تا تشکل های روحانی و مذهبی را شامل می شد، گواه روشنی از تنوع فوق العاده آن روزگار بود و رژیم شاه نیز که از درک منطق درونی این همگرایی غافل بود، یا اقرار به آن را به صلاح خود نمی دید، مخالفانش را جبهه مشترک ارتجاع سرخ و سیاه یعنی "کمونیست های ضد مذهب و مذهبی های مرتجع" می نامید. و آنها را آلت دست بیگانگانی می نامید که قصد عقب نگه داشتن ایران و تبدیل ایران به ایرانستان را دارند.البته منظور شاه از بیگانه، حامیان خارجی خودش یعنی آمریکا و انگلیس نبود. بلکه رقیب خارجی آنها، یعنی شوروی و بلوک نزدیک به آن چون لیبی و سوریه و حتی عراق، بود
در خاتمه تاکید می کنم که وزن اجتماعی جریانات سیاسی مختلف، یکسان نبود و به همین دلیل رهبری نهضت و سازمان سیاسی نهضت، عمدتا در دست روحانیت و نیروهای سیاسی - مذهبی بود و با اینکه جبهه سیاسی مخالفان رژیم شاه تقریبا همه سلایق سیاسی را در بر می گرفت و به همین دلیل بود در انتخابات 12 فروردین 58 بیش از 98 درصد رای دهندگان و اکثریت احزاب و گروههای سیاسی محبوب به جمهوی اسلامی رای دادند و بدین سان بالاترین حضور آزادانه مردم در انتخابات را شاهد بودیم
No comments:
Post a Comment