Tuesday, December 21, 2010

یلدای بلند می رود

مدتهاست که هر روز کاری

ساعتی پیش از طلوع آفتاب
از خانه خارج می شوم
و تا ساعاتی پس از طلوع آفتاب
به کار مشغولم
و این روال هر زمستان است
که روزها کوتاه است و شب ها بلند
...
امروز من هم گرچه یلدا بود
ولی در پای شب یلدای همگان چون روز روشن بود
...
 شب یلدایی که امشب تمامش می کنیم
بیش از همیشه تاریک و طولانی است
ولی همیشه یقین داشته ایم
که صبحی از پی آن خواهد بود
آنقدرایمان داریم که گاهی فراموش میکنیم به انتظارش بوده ایم و هستیم
...
صبح شب یلدا 
گاهی دنیایی است
که فراموشی درد و رنج شب است
...
گاهی آخرتی است
که دیدار کل دنیا در نیم روزی خاطره است
...
آمدن خورشید صبح فردا
آنقدر طبیعی است
که انتظار را فراموش میکنیم
ولی رمز انتظار صبح را
ازلحظه های شب یلدا بیاموزیم
که انتظارچنین صبحی
آن هم از پس یلدای بلند و سیاه
خود فریضه است
به ویژه آنجا که
باور صبح از خلال روزمرگی ها
برای بعضی
ممکن نیست
و آنجا که
نیازمند ایمانی سخت
به غیب ایم
...
 یلدا
با همه سیاهی و بلندی اش
می رود
تا زادروز سالانه خورشید و مهر را
با ایمان و باور به لطف مستمر و همیشگی خدا
جشن بگیریم

No comments: