دکتر شریعتی را متهم می کنند به دعوی اسلام بدون روحانیت در حالیکه نظرات ایشان اینگونه نیست و بر عکس مدعی است روحانیت در روزهای نخستین اسلام نبوده است ولی با گسترش اسلام و معارف دینی و رویارویی هایی که پدید آمد و تخصصی شدن علوم و نیاز به پاسداری از این دستاوردها، یک احساس نیاز و ضرورت پدید آمد که نه از سوی حاکمان که از سوی مردم و جامعه اقتضاء می کرد، طبقه علما شکل بگیرند
تفاوت علمای رسمی و علمای ضروری را نیز در مردمی و نیاز جامعه و متکی به جامعه بودن دومی می داند که در نتیجه در یک مکانیزم انتخاب اصلح، می تواند حیاتی متکی به نیاز داشته باشد و نه چون طبقه رسمی روحانیت در مسیحیت کاتولیک که هماهنگونه که یک فرماندار و استاندار به منطقه ای اعزام می شود، یک روحانی مامور نیز اعزام می شود
البته شاید این نکته را نیز اضافه کرد که گرچه یک پدیده ممکن است در ابتدا بنابه ضرورت ها شکل بگیرد ولی به تدریج به سنت تبدیل می شود و در مجموعه ای از روابط سنت ها پایدار می ماند و شاید اهداف اولیه و حتی ماهیتش تغییر کند
الزاما هر سنتی که در دوره ای شکل میگیرد، مبتنی بر نیازی بوده است ولی پس از از میان رفتن یا تغییر آن نیاز ، و یا با تغییر شرایط اجتماعی، سنت اولیه نیز تغییر می کند
No comments:
Post a Comment