تهمتها را به جان خریدم تا از انتشار اخبار نادرست جلوگیری کنم
علی اشرف فتحی؛ بعد از ظهر روز جمعه ۹ بهمن ۱۳۸۸، ساعاتی پیش از دستگیری.
مراسم اربعین آیت الله العظمی منتظری، عصر جمعه ۹ بهمن ماه ۱۳۸۸ برگزار شد. حاضران در مراسم، در طول مراسم و پس از آن، هیچ شعاری ندادند و مراسم بدون تشنج ختم به خیر شد.
علی و من، در روز جمعه تا پایان مراسم (حدود ساعت پنج و نیم بعد از ظهر) با هم بودیم. پس از آن، برادرم علی اشرف فتحی در حالی که وی به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل حرکت می کرد، بازداشت شد.
همان شب با خبر شدیم که با توجه به روحانی بودن علی اشرف، وی به دادگاه ویژه روحانیت تحویل داده خواهد شد. اما علیرغم پیگیری هر روزه خانواده علی و حضور در دادگاه ویژه روحانیت، از جمعه تا این لحظه هیچ گونه تماسی با وی نداشتیم.
اگر چه سردار مهدی توکلی، دیروز در گفتگو با وبلاگ نیوز گفت:« بازداشت علی اشرف فتحی هیچ ارتباطی با مطالب وبلاگش ندارد»، اما هنوز به طور رسمی هیچ دلیلی برای بازداشت علی ارائه نشده است. (متأسفانه سایت وبلاگ نیوز امروز هک شده است. اما تصویر صفحه خبر را می توانید در اینجا ببینید.)
علی هفته پیش با طلبه بلاگ مصاحبه ای داشت. نظر به مطالب مطرح شده در این مصاحبه، متن کامل آن را در ادامه می آورم.
============
آقای فتحی به عنوان یک طلبه، چه دیدی نسبت به وبلاگنویسی دارید؟
مثل یک منبر به آن نگاه میکنم؛ با این تفاوت که منبر یکطرفه است ولی وبلاگ، رسانهای است دو طرفه. یعنی در وبلاگ فقط متکلم وحده نیستم. این نقش برایم حکم انجام وظیفهی دینی و طلبگی را دارد.
با این تفسیر عملکرد دیگر طلاب را در این عرصه چگونه ارزیابی میکنید؟ اصلا حضور یک طلبه در فضای مجازی ضرورتی دارد؟مثل یک منبر به آن نگاه میکنم؛ با این تفاوت که منبر یکطرفه است ولی وبلاگ، رسانهای است دو طرفه. یعنی در وبلاگ فقط متکلم وحده نیستم. این نقش برایم حکم انجام وظیفهی دینی و طلبگی را دارد.
بله! اگر روحانیون در اینترنت فعالیت نکنند یک رسانهی خیلی مهم را از دست خواهند داد. به طور کلی تاثیرشان در این محیط به عملکردشان بستگی دارد ولی در مجموع راضی نیستم. وقتی آمار وبلاگها و سایتهای حوزوی و طلبگی را میبینم متاسف میشوم. چون مشخص است که نتوانستهایم به خوبی جایی برای خودمان باز کنیم. یا هنوز این رسانه را نشناختهایم و یاد نگرفته ایم چطور از این رسانه استفاده کنیم و یا حرفی برای گفتن نداشتهایم. ولی آینده خوبی را در پیش رویشان میبینم.
آمدیم و شما شدید یک مسؤول فرهنگی مرتبط با فضای مجازی؛ در این صورت چه اقداماتی انجام میدهید؟
اولا مطمئن هستم اگر مسؤول هم بشوم برای اینکه کار مفیدی انجام دهم اصلا اختیار کافی نخواهم داشت و مجبور هستم مثل خیلی از نهادها به ارائه یک گزارش کلیشهای از موفقیتها و درخششهای خودم اکتفا کنم! کار دست من و امثال من نیست، باید ریشهایتر کار کرد، مثلا باید طلبهها با ادبیات فارسی، نویسندگی، ذات رسانه و خیلی چیزهای دیگر آشنا شوند. ما هنوز تکلیفمان با رسانههای مدرن معلوم نیست.
میشود بیشتر توضیح دهید؟
ببینید پاسخم را با یک مثال عرض میکنم. مثلا الان مدتی است فحش دادن به سایت بالاترین بین امثال ما مد شده است. ولی در همین بالاترین از امام دفاع کردم و بازتاب مثبتش را نیز دیدم. کسی هم مرا بایکوت نکرد. چرا؟ چون سعی کردم در این مورد حرف برای گفتن داشته باشم. نه تنها از امام، از خیلی چیزهای دیگر هم دفاع کردم و بازخورد مثبتش را دیدم. این نشان میدهد که ما باید دیدمان را نسبت به رسانه اصلاح کنیم.
من در این دو سه سال وبلاگنویسی به کرّات شاهد بازتاب مثبت فعالیت حوزوی و طلبگی خودم بودهام. پس میشود کار کرد ولی لازمهاش این است که حرف زدن را یاد بگیریم و بدانیم چه باید بگوییم و کجا باید بگوییم. حداقل از پیشوایان دینی خودمان الهام بگیریم. آن بزرگوران در مقابل توهینهایی که به آنها میشد سکوت و تحمل میکردند و با بهترین روش و برخورد پاسخگویشان بودند. نمونه اش در تاریخ زیاد است و لزومی به گفتن نیست.
بعضی از ماها خودمان را جزو اصول دین فرض کردهایم و هرگونه خدشه به ساحت مقدس خودمان را با بدترین شیوه جواب میدهیم. اگر امثال ما پیامبر میشدند حتما یک تجربه مضحک را به بشر عرضه میکردند! نه تجربههای افتخارآمیز ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (علیهم السلام) را. باید تحمل کردن را یاد بگیریم و تمرین کنیم وگرنه باید دور رسانه را خط بکشیم، آن هم رسانهی دو طرفهای چون اینترنت که مثل تلویزیون و سینما و رادیو یک طرفه و متکلم وحده نیست. باید وجود رقیب را بپذیریم و تحمل کنیم.
دوست دارم صادقانه از شخصیت پشت پردهتان بگویید؛ تا به حال شده مطلبی را به خاطر تعصب به جناح یا شخص خاصی، طوری بنویسید که نمیشود گفت دروغ، ولی خب به نوعی کتمان حقیقت بوده؟
تعصب نه؛ به هیچ وجه. من روی هیچ فرد و جناحی تعصب ندارم. ولی به خاطر مصالح خودم یا وبلاگ یا غیره خیلی وقتها شده ننوشتم یا کمتر نوشتم. یا اگر چیز خلاف واقعی گفتم و بعد فهمیدم درستش چه بوده رفتم اصلاح کردم. مثل یادداشتم دربارهی تشییع جنازه آقای منتظری(ره) که نوشتم صدها هزار نفر! بعد که حساب کردم دیدم اغراق کردهام و درست محاسبه نکرده بودم. چند روز بعد رفتم اصلاحش کردم. ولی نه دروغ گفتم، نه بدون دلیل موجهی کتمان حقیقت کردم.
با این حساب سیاست شما در نوشتن مطالبتان چیست؟
اولا سعی میکنم تا وقتی حرفی نداشته باشم چیزی ننویسم؛ چون نمیخواهم ترافیک بیخود در فضای شلوغ نت ایجاد کنم. دوم اینکه سعی میکنم چیزهایی را بنویسم که بلد هستم و سوادش را دارم و حرفی درباره آن داشته باشم و نوشتن آنها به درد خوانندگانم بخورد و نیاز آنها را در نظر می گیرم. همیچنین سعی کردهام بیطرفی و استقلال خودم را حفظ کنم. خط قرمزها را خیلی خیلی کم کردم ولی طوری هم نمینویسم که خط قرمزی زیر پا گذاشته شود به طوری که وجههی وبلاگم خراب شده و مخاطبم بیاعتماد شود.
در جریان انتخابات اگر نگوییم بیشترین، ولی در حد قابلتوجهی از وبلاگنویسان با نوشتههایی که داشتند در تشنجات جریانات اخیر اثر گذار بودند. سهم وبلاگ «تورجان» در این جریانات چه بوده است؟
من در جریان رقابت های انتخاباتی اصلا خودم را داخل نکردم. دلیلش را هم چند بار گفتم، به خاطر تعلقم به خانوادهی شهدا و روحانیت نمیخواستم از این دو وجهه برای کاندیدای مورد علاقهام استفاده کنم. چون به نظرم این دو وجهه امانتی هست در دست من و امثال من که نباید بهرهی شخصی ببریم. ولی در جریانات بعد از انتخابات به دلایل انسانی، اخلاقی و شرعی خودم را موظف دیدم نسبت به قانون شکنیها و مظالم انتقاد کنم و فکر میکنم توانستم وظیفه ام را انجام دهم. شکر خدا بازخوردهایی که داشت نشان داد که تا حدودی به نسبت خودم و وبلاگ، مؤثر واقع شدم.
خب پس اجازه بدهید از زاویهای دیگر به این قضیه نگاه کنم. وظیفهی وبلاگ نویس پربازدید و مشهوری چون «تورجان» در خنثی کردن افراطیگریهای دیگر وبلاگنویسان و رسانهها چیست؟
وظیفهی من و امثال من یک رسالت کاملا مشخص است که بارها گفتهام؛ فراخوان همه به رعایت حدود شرعی و اخلاقی و قانون اساسی. همین! چندی پیش گفتگویی با سایت «بیبیسی» داشتید. به نظرتان انجام آن گفتگو درست بود؟ اصلا نقش رسانهای مثل بیبیسی را در جهت افزایش ناامنیهای سیاسی در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید اگر ما نقش رسانهها را درک کنیم دیگر، دیگران را متهم نمیکنیم. اگر بیبیسی متهم بوده و نقش داشته است، صدا وسیمای خودمان مخربتر بوده. دلیل نمیشود به خاطر اینکه رسانهی ملی ما اعتبار خودش را دارد به باد میدهد دیگران را متهم کنیم. هر رسانهای منافع خودش را لحاظ میکند . منافع رسانهای مثل بیبیسی و سیانان در وقایع اخیر همان منافع آنهاست.
در انقلاب اسلامی سال ۵۷، اگر کسی کتاب «پاسخ به تاریخ» نوشتهی محمدرضا پهلوی را خوانده باشد و یا خاطرات پرویز راجی و امثالهم را دیده باشد هیچ وقت نمیآید مشابه حرفهای شاه مخلوع را بزند.
من یک بار درباره بیبیسی نوشتم. اتهاماتی که الان متوجه بیبیسی میشود فقط و فقط تطهیر شاه و تایید ادعاهای اوست. بیبیسی یک رسانه است و باید با رسانههای دیگر رقابت کند. ملاحظات آقای ضرغامی را اگر بخواهد درنظر بگیرد نابود میشود و اعتبارش بین رسانههای رقیب از بین خواهد رفت. مشکل اصلی ما عدم درک مقولهی رسانه در جهان مدرن است و تا وقتی این را هضم نکنیم روز به روز به تعداد دیشهای ماهواره اضافه خواهیم کرد!
اما در مورد گفتگویم با بیبیسی. روز رحلت آقای منتظری من با بیبیسی مصاحبه کردم و از جانب برخی دوستان متهم به خیانت شدم. ولی آیا بد بود که من از اعتبار اندک خودم خرج کنم و برخی شایعات را تکذیب کنم و به تلطیف فضا کمک کنم؟ من امنیتی بودن فضای قم را در روز ۲۹ آذر تکذیب کردم و از عملکرد مسؤولین شهر در آن دو روز قدردانی کردم. حالا فرض کنیم این حرفها را نمیگفتم. آیا سکوت و امتناع از مصاحبه با رسانهی اثرگذاری مثل بیبیسی در آن شرایط به نفع کشور بود یا ضررش؟ من خطر این کار را متقبل شدم و تهمتها را به جان خریدم تا از انتشار اخبار و تحلیل های نادرست جلوگیری کنم.
در گفتگویی که با رادیو زمانه داشتید اشاره کردید که “نو اندیشان دینی و برجستهی ما که سالهای سال با روحانیت مأنوس بودهاند اکنون آنقدر از فضای کنونی حوزهها بیگانهاند که انتظار هیچ اثرگذاری و اثرپذیری از سوی آنها نسبت به طلاب و روحانیون کنونی نباید داشت. متأسفانه همین کاستی در نسل جدید نواندیشان دینی بسیار بغرنجتر و عمیقتر است” ، فکر می کنید مشکل این مسأله کجاست؟
مقدار زیادی به سیاست زدگی حاد فضای فکری جامعه ما برمیگردد که به نظرم باید تا دیر نشده است یک فکری به حالش کرد. این مسأله باعث بی اعتمادی بین طرفین و کاهش اعتماد شده است. ما هر روز در این زمینه عقبرفت میکنیم. مسأله وحدت حوزه و دانشگاه تبدیل به یک شعار مبتذل، تکراری و کلیشهای شده است. البته روحیات دو طرف هم موثر بوده. روشنفکران ما انعطاف کمتری داشتند و دارند، درست برخلاف ذات روشنفکریشان. تصلب آنها به مراتب از روحانیت بیشتر بوده. درست مثل هنرمندان، احساساتی و زودرنج هستند. اینها به اضافه خیلی عوامل فرهنگی و روانشناختی دیگر.
کمی از فضای سیاسی فاصله بگیریم. نگاهی که به لینکدانی وبلاگتان میاندازم، لینکهای مخالف هم به چشم میخورد. برای انتخابهایتان در این بخش سیاست خاصی داشتید؟
بله، یک دلیل شخصی و یک دلیل فکری دارم. دلیل شخصیام این است که باید با تحمل حضور مخالف، سعهی صدر و حتی سعهی وجودی خودمان را افزایش دهیم.
دلیل فکری هم این است که بدون دیدن مخالف و تحمل آن و شنیدن حرفاهایش، صحبت کردن و دم زدن از تضارب آرا و توسعهی فرهنگی واقعا بیهوده است. ما همه هدف مشترکی داریم. هر کدام با سلیقه خودمان میخواهیم به آن هدف مشترک خدمت کنیم. باید مکمل یکدیگر باشیم. این را به راحتی می شود از آیه ۱۸ سوره زمر فهمید. مشکل ماها این است که فقط بلدیم روی اختلافات انگشت بگذاریم نه نقاط مشترک! دعوت به «کلمه سواء» را فراموش کردهایم. برخورد پیامبر با سلایق فکری، تأکید بر نقاط مشترک بود.
تا به حال شده این اختلاف نظرات باعث تیرگی روابطتان در خارج از محیط اینترنت شود؟
به هیچ وجه. من همین امروز با دوست هموبلاگیام -مرتضی ابطحی- مهمان آقای حسینی (وبلاگ آهستان) و دوستانش بودیم؛ دایره دشمنان من خیلی ضیق است. با هم یک گپ دوستانهی سیاسی دو سه ساعته داشتیم.
چرا از این دیدارهای دوستانه با مخالف های خط فکری تان در وبلاگتان مطلبی نمی نویسید؟
راستش من دیگر تصمیم گرفتهام پستهای خودمانی کمتر بنویسم. یکی دو بار من و مرتضی خودمانی نوشتیم و پیامدهایش اذیتمان کرد. مثلا حرفهایی از گپهای خصوصی که گاهی با برخی اساتید و دوستان داشتیم زدیم و بازتاب زیادی پیدا کرد و باعث گلایه اساتید و دوستان شد. قبلا بیشتر مینوشتیم ولی الان اوضاع خیلی فرق کرده، هر حرفی که در اینگونه جمع ها زده می شود نقل عمومی آن ممکن است پیامدهای خاص خودش را داشته باشد. تنبلی خودمان هم بی تأثیر نبوده!
وجه تمایز وبلاگ تورجان با سایر وبلاگهای همسانش در چیست؟
شاید چیزی که وبلاگ ما را کمی متفاوت کرده، بیان گفتههایی دربارهی حوزه و روحانیت است که دیگر سایتها و وبلاگهای حوزوی از آن غافل شدهاند؛ به اضافهی رعایت بیطرفی و استقلال نسبی ما.
بزرگترین دغدغهای که شما را به سمت وبلاگنویسی سوق داد چه بود؟
انتقال چیزهایی که بلد بودم به دوستان و یاد گرفتن از آنها، به اضافهی انجام رسالت طلبگی خودم با یک رسانه جدید و فراگیر.
به عنوان آخرین سوال، بزرگترین درسی که از وبلاگنویسی گرفتید چه بود؟
تحمل مخالف و افزایش معلومات خودم و پیدا کردن دوستان خیلی خوب.
با تشکر از وقتی که در اختیار طلبهبلاگ قرار دادید.
من هم از شما که این فرصت را در اختیارم گذاشتید، متشکرم.
همین مصاحبه در طلبه بلاگ
No comments:
Post a Comment