- چين بار ديگر دست رد به سينه غرب زد
باقلوا
امروز روز عید است و به ما ملاقات داده اند تا عزیز دلمان را ببینیم.
اوین آرام است در این روز تعطیل زیر بارش آرام باران در آستانه بهار.
اما می گویند روزهای ملاقات سالن پر است از اسرای سبز که به مناسبت و بی مناسبت دستگیر شده اند. من یک جعبه کوچک باقلوا را که هدیه یک دوست یزدی است با خود می برم داخل اتاق و بعد از چاق سلامتی تعارف می کنم به او. تشکر می کند و می گوید که روزه دار است. آه این قرار ملاقات که جای روز سه شنبه ما را گرفت به بهانه عید شیرین نشد چرا؟؟؟ شاید به دلیل احتمال آزادی شب عید که در حد یک شایعه باقی ماند و تلخکاممان کرد
زن دایی که مادر شهید است صبح زود زنگ زد که تبریک بگوید ازادی همسرجان را . از طریق پسرش که محبت داشته و دارد به ما، چیزهایی شنیده بود. گفت دیروز دلم بدجوری سوخت برای تو و بچه ها و دعا کردم زودتر بیاید حلوای حضرت زینب هم نذر کرده ام. می گویم: شما شهید داده اید و مقربید دعا کنید همه بیایند با هم انشاء الله. می گوید: دعا می کنم. سمانه هم که دو روزی است فرزندش از پیش خدا پای به زمین گذاشته دیروز می گفت که خیلی دعا کرده و من دیشب ناگهان حس استجابت دعای این دخترک دلم را لرزاند و بار دیگر نزدیکی خدا را حس کردم همه آن ها که زنگ می زنند و نمی زنند، همه دعاگویند و همه محبت دارند. از سر ما هم زیاد است این همه مهر و دوستی.
می پرسم شنیدم دیشب با بازجویت گفتگویی داشته ای موضوع از چه قرار بود؟ مگر می شود از این همسرجان خبر گرفت به راحتی آن هم در مورد خودش! می گوید چیز مهمی نبود گفتند قرار بود آزاد شوی ولی حکمت امضا نشده . خوب حق دارند آقایان سرشان شلوغ است دیگر با این هزاران بازداشتی ریز و درشت که برای خودشان ردیف کرده اند. یک ضرب المثل هایی داریم در زبان شیرین پارسی ک خوب البته گاهی گفتنی نیستند!!! بگذریم.
همسرجان می گوید: بگذریم.می گویم:یک عمر گذشته ایم باز هم ؟؟؟حرف می آورد تو حرف و نمی گذارد من تکلیفم را معلوم کنم با این وثیقه کوفتی! ولی سماجت می کنم چون باید بدانم اراده او بر چه تعلق گرفته. می گوید: من می دانم چه می کنم. نداریم نمی گذاریم.
قربانش بروم کلام همسرجان همیشه حکیمانه است و من تکلیفم را فهمیدم دیگر
همین
زنگ می زنم به اعضای خانواده مان: خانواده زندانیان سیاسی برای تبریک عید. کوچکترها می گویند وظیفه ما بود زنگ بزنیم!!! ولی این آداب کوچک و بزرگ نمی شناسد. ته دلم غمگنانه خوشحالم که هنوز هم دردیم
به امید آزادی همه شان
اوین آرام است در این روز تعطیل زیر بارش آرام باران در آستانه بهار.
اما می گویند روزهای ملاقات سالن پر است از اسرای سبز که به مناسبت و بی مناسبت دستگیر شده اند. من یک جعبه کوچک باقلوا را که هدیه یک دوست یزدی است با خود می برم داخل اتاق و بعد از چاق سلامتی تعارف می کنم به او. تشکر می کند و می گوید که روزه دار است. آه این قرار ملاقات که جای روز سه شنبه ما را گرفت به بهانه عید شیرین نشد چرا؟؟؟ شاید به دلیل احتمال آزادی شب عید که در حد یک شایعه باقی ماند و تلخکاممان کرد
زن دایی که مادر شهید است صبح زود زنگ زد که تبریک بگوید ازادی همسرجان را . از طریق پسرش که محبت داشته و دارد به ما، چیزهایی شنیده بود. گفت دیروز دلم بدجوری سوخت برای تو و بچه ها و دعا کردم زودتر بیاید حلوای حضرت زینب هم نذر کرده ام. می گویم: شما شهید داده اید و مقربید دعا کنید همه بیایند با هم انشاء الله. می گوید: دعا می کنم. سمانه هم که دو روزی است فرزندش از پیش خدا پای به زمین گذاشته دیروز می گفت که خیلی دعا کرده و من دیشب ناگهان حس استجابت دعای این دخترک دلم را لرزاند و بار دیگر نزدیکی خدا را حس کردم همه آن ها که زنگ می زنند و نمی زنند، همه دعاگویند و همه محبت دارند. از سر ما هم زیاد است این همه مهر و دوستی.
می پرسم شنیدم دیشب با بازجویت گفتگویی داشته ای موضوع از چه قرار بود؟ مگر می شود از این همسرجان خبر گرفت به راحتی آن هم در مورد خودش! می گوید چیز مهمی نبود گفتند قرار بود آزاد شوی ولی حکمت امضا نشده . خوب حق دارند آقایان سرشان شلوغ است دیگر با این هزاران بازداشتی ریز و درشت که برای خودشان ردیف کرده اند. یک ضرب المثل هایی داریم در زبان شیرین پارسی ک خوب البته گاهی گفتنی نیستند!!! بگذریم.
همسرجان می گوید: بگذریم.می گویم:یک عمر گذشته ایم باز هم ؟؟؟حرف می آورد تو حرف و نمی گذارد من تکلیفم را معلوم کنم با این وثیقه کوفتی! ولی سماجت می کنم چون باید بدانم اراده او بر چه تعلق گرفته. می گوید: من می دانم چه می کنم. نداریم نمی گذاریم.
قربانش بروم کلام همسرجان همیشه حکیمانه است و من تکلیفم را فهمیدم دیگر
همین
زنگ می زنم به اعضای خانواده مان: خانواده زندانیان سیاسی برای تبریک عید. کوچکترها می گویند وظیفه ما بود زنگ بزنیم!!! ولی این آداب کوچک و بزرگ نمی شناسد. ته دلم غمگنانه خوشحالم که هنوز هم دردیم
به امید آزادی همه شان
"قولولااله الاالله تفلحوا" تا حکم اعدام محمدامین

علی شکوری راد، ندای سبز آزادی: سالروز ولادت محمد امین، پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) است و من به خبر صدور حکم اعدام محمدامین ولیان، فعال دانشجویی دامغان و از بازداشت شدگان روز عاشواری خونین تهران بر روی سایت های خبری خیره مانده ام.
شعار دعوت محمد(ص) در ابتدای رسالتش در کوچه های مکه و در کنار خانۀ خدا که آن زمان بتکده بود این جملۀ کوتاه بود که بگوئید خدا یکی ست تا رستگار شوید. مشرکانی که این دعوت را پذیرفتند و "لا اله الا الله" گفتند رستگار شدند و آنها که بر شرک باقی ماندند رستگار نشدند.
اکنون محمد امین ولیان که خودش و جد اندر جدش قائل به وحدانیت خدا بوده اند و علاوه بر آن به رسالت پیامبر و قرآن او و امامت امامان دوازده گانه(ع) ایمان داشته اند، خود وخانواده اش عامل به احکام اسلام هستند و در نمازهای روزانه بارها لا اله الا الله می گویند و بر رسالت رسولش نیز گواهی می دهند، نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند و به قانون اساسی وفادارند، دانشجویی بیست ساله وعضو انجمن اسلامی دانشجویان بوده است که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده و به یکی از نامزدهای رسمی انتخابات که مورد تأیید شورای نگهبان نیز قرار گرفته بوده است رأی داده ولی فقط به نتایج اعلام شده اعتراض داشته و اکنون حداکثر خواسته اش اجرای بدون تنازل قانون اساسی ست، به جرم آنکه در تظاهرات روز عاشورای حسینی در اقتداء به او و با قصد اعتراض به آنچه ظلم می دانسته است شرکت کرده و با مانع نیرهای انتظامی مواجه شده است و در جریان برخوردهایی که پیش آمده سنگی پرتاب کرده که معلوم نیست به جایی اصابت کرده و یا موجب خسارتی شده باشد در دادگاه منتسب به رسولی که دعوتش به گفتن لا اله الا الله و وعده اش رستگاری بوده است به محاربۀ با خدا و رسول متهم و حکم اعدام برایش صادر شده است.
آیا حقیقتاً کسی گمان دارد رسول خدا به چنین کاری راضی ست و از آن خشنود ست. به خدا قسم که هرگز چنین نیست.
از کجا به کجا رسیده ایم و به کجا خواهیم رفت. البته چنین حکم اعدامی قابلیت اجرا نخواهد داشت و بزودی لغو خواهد شد همانطور که احکام اعدام یوسفی اشکوری و هاشم آقاجری بیهوده صادر شدند و سپس لغو شدند. قضاتی که چنین احکامی صادر می کنند خودشان نیز می دانند که حکمشان نقض خواهد شد اما این چه چهره ایست که از اسلام و قضای اسلامی معرفی می شود. که را و به چه قیمتی می خواهند بترسانند؟
می گویند هدف غایی زندان و مجازات قضائی بازدارندگی ست. یعنی خود شخص و یا افرادی که برخورد قانونی با او را می بینند باید متنبه شوند که آن فعل یا قول را تکرار نکنند. از فردای انتخابات گذشته تا کنون تعداد زیادی از معترضین بازداشت و با اعتراضات آنها با خشن ترین وجه برخورد شده است. اما سبز ها در زندان یا بیرون آن همچنان سبزند. کسی رنگ عوض نکرده و شاید فقط گاهی ابراز نمی کنند. همانطور که در روز 22 بهمن بدلیل شرایط سنگین امنیتی و انتظامی ابراز نکردند. مردم متقاعد نشده اند که اعتراضشان وارد نبوده و نیست و قبول ندارند که با آنان به عدالت رفتار شده و می شود. اقدامات بازدارندۀ نهادهای انتظامی و امنیتی و نیز دستگاه قضائی از آنجا که تماماً بر محور حق، عدالت و قانون نبوده است نظر آنها را عوض نکرده تا از اعتراض دست بردارند. آنها همچنان مترصد امکان و فرصت مناسب برای پیگیری مطالباتشان هستند.
حکم اعدام محمد امین ولیان را خود قاضی صادر کننده نیز باور ندارد چرا که برای آن قضاوت نکرده است. کسی نیز برای اجرای آن اقدام نخواهد کرد. فقط روسیاهی صدور آن بر دستگاه قضائی خواهد ماند و فقط حیثیت نظام است که از صدور آن خدشه دار می شود.
البته گمان ندارم این حکم بتواند کسی را بترساند ولی بعید نمی دانم بی اعتبار بودن آن بر دامنۀ شمول جنبش سبز بیافزاید.
واکنش سخنگوی وزارت امور خارجه به دستگیری خبرنگار صداوسیما/ سفیر ایتالیا فراخوانده شد
سخنگوی وزارت امور خارجه در واکنش به دستگیری معصومی نژاد و یک ایرانی دیگر در ایتالیا،این اقدام را بازی جدیدی با هدف حاشیهپردازیهای خاص و اغراض مبهم خواند.
No comments:
Post a Comment